سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر که پوشش شرم گزیند کس عیب او نبیند . [نهج البلاغه]
امروز: سه شنبه 103 اردیبهشت 11
روزی ملانصرالدین به ضیافتی رفت و چون لباس های وی مندرس و ساده بود کسی به او اعتنایی نکرد. ملا که به علت اصلی این بی اعتنائی پی برده بود آهسته محل را ترک و به خانه خویش رفت و لباس فاخری برتن کرده و به میهمانی بازگشت. این بار صاحب خانه و خدم و حشم وی و دیگر حاضران در مجلس با احترام تمام از او پذیرایی نموده و او را در صدر مجلس نشاندند.

در هنگام صرف غذا ،ملا آستین لباسش را به ظرف غذا نزدیک کرده و با صدای بلند گفت ای آستین تا می توانی پلو بخور!

حاضرین که از این رفتار ملّا کاملا متعجب شده بودند سبب را از وی جویا شدند. ملا در پاسخ گفت ؛ مرا نه به بخاطر خودم بلکه بخاطر این لباس احترام کرده و در صدر سفره نشاندید ، بنابراین این غذا هم حق لباسم است نه اعتبار و شخصیت حقیقی من!!

حکایت فوق در واقع زبان حال امروز ماست و تا حدود زیادی می تواند نحوه تعامل و واکنش تبعیض آمیز عده ای از تشکل های سیاسی و وسایل ارتباط جمعی داخلی و خارجی و همچنین بخش قابل توجهی از مردم ایران در مواجهه با اخبار مربوط به اشخاص مختلف را در شرایط کاملا برابر توضیح دهد.

مثلا به عوام اینگونه تلقین شده است که تنها کسانی مجاز به اظهار نظر در مورد مقولات دینی هستند که حتما به لباس روحانیت ملبّس باشند و اگر یک معمّم یا مدّاح در باره یک موضوعی اظهار نظری نماید ،غالبا سخن وی را به سخنان یک فرد غیر معمّم تحصیلکرده دانشگاهی که در مورد اسلام مطالعات عمیقی دارد ترجیح می دهند! شاید به همین دلیل یکی از همین عوام در مشهد به دکتر شریعتی گفته بود که تو دکتر هستی و باید به طبابت بپردازی لذا حق نداری در مورد دین اظهار نظر بنمائی!

برپایه این تفکر غلط ،در عرصه سیاست هم همین تلقی نادرست نهادینه و به یک اصل مبدل شده و همواره پلو معاویه چربتر است و حق را همیشه باید به زورمندان و صاحب منصبان داد!

بنابراین با وجود اینکه بسیاری از مردم و اغلب روشنفکران جامعه از وضع موجود که نتیجه عملکرد صاحب منصبانی است که تا کنون در مصدر قدرت بوده اند ،ناراضی هستند و مصرّانه خواهان تغییر می باشند ،اما زمانی که فصل انتخابات فرا می رسد همین افراد تحت تاثیر تلقیناتی که صورت می گیرد ،ناخودآگاه توجه اشان از میان هفتاد میلیون ایرانی صرفا معطوف به همان مشاهیر صاحب قدرتی می شود که در ایجاد وضع موجود سهیم هستند و می پندارند که بجز اعضای ثابت کلکسیون قدرت دیگران مطلقا شایسته احراز مقامات و مناصب کشوری و لشکری نیستند!

باین اعتبار همواره مقام و شهرت ناشی از تریبون های قدرت ،مهمترین مقیاس حق و باطل محسوب می شود و مادامیکه فردی صاحب قدرت و مقام نشده است اگر برترین سخن را هم بر زبان جاری سازد و یا از مطلوبترین عملکرد هم برخوردار باشد مورد بی اعتنائی قرار می گیرد ،اما به محض اینکه همین فرد به مقام و شهرتی رسید به مصداق خسرو هرچه کند شیرین بود ، گفتار و کردار نادرست او نیز حق جلوه داده می شود و اگر زباغ رعیت ملک خورد سیبی // برآورند غلامان او درخت از بیخ!

شاید مثال های زیر مقصود نویسنده را به مخاطبین خود بهتر منتقل نماید:

1-زمانی که برای نخستین بار در دفتر آقای موسوی خوئینی ها مدیر مسئول روزنامه سلام ،موضوع کاندیداتوری آقای خاتمی که پیش از آن وزیر فرهنگ و ارشاد بود مطرح شد ،بعضی از دوستان این پیشنهاد را نوعی شوخی تلقی کرده و می گفتند که خاتمی قادر به اداره وزارت ارشاد نبود تا چه رسد به اینکه عهده دار مسئولیت اداره کشور شود و بعضی ها هم اصرار داشتند که ایشان چهره کاملا ناشناخته ای است و بعید است که رای بیاورد.

همان دوستان امروز مدعی هستند که بجز خاتمی هیچ فرد دیگری قادر به نجات کشور و انجام اصلاحات نیست!

2-وقتی مساله کاندیداتوری آقای احمدی نژاد در نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری مطرح شد ،بسیاری از نمایندگان اصولگرای مجلس هفتم و همه اصلاح طلبان داخل و خارج از مجلس آن را نوعی طنز تلقی می کردند و در نظرسنجی ها هم نام ایشان همواره در قعر جدول واقع و به یک درصد هم نمی رسید. اما همان اصولگرایان اینک وانمود می کنند که اجرای عدالت و تنها راه دفاع از اصول و منافع ملی و حقوق هسته ای و مقولاتی از این دست منوط به انتخاب مجدد احمدی نژاد و در صورت امکان مادام العمر رئیس جمهور شدن نامبرده است و اصلاح طلبان هم وی را جدی ترین رقیب میدان رقابت های ریاست جمهوری بشمار می آورند!

3-زمانی که آقای میر حسین موسوی سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی بود ، کسی باور نمی کرد که سردبیر جوان روزنامه جمهوری اسلامی فاصله میان روزنامه نگاری تا نخست وزیری را در ظرف چند ماه طی نماید. مثال های فراوانی از این دست وجود دارد که برای جلوگیری از اطاله کلام از آن خودداری می کنم.

بر همین اساس و پیش از آنکه افراد یاد شده مسئولیت ریاست جمهوری و یا نخست وزیری را عهده دار شوند، دامنه انتشار اخبارشان در رسانه ها هم بسیار ناچیز بود و چندان مورد توجه واقع نمی شدند ،اما با تغییر لباس ،صدر نشین رسانه ها گشتند بدون اینکه تغییری در مواضع گذشته آنان ایجاد شده باشد!

این دو نگاه کاملا متعارض که بر پایه افراط و تفریط استوار شده است ، زائیده همان تفکر غلطی است که می پندارد حق با قدرتمداران است و این خود مانوس با فرهنگ سلطانی است که تصور می کند خداوند تنها صاحبان قدرت را برای سلطنت کردن دائمی بر مردم خلق کرده است و آنان هرچه بگویند و انجام دهند عین حقیقت است!

لذا این دسته از افراد حتی اگر عطسه کرده و یا خمیازه هم بکشند تیتر اول بسیاری از رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی که نوعا در اختیار عوامل آنهاست به عطسه و خمیازه آنها اختصاص خواهد یافت و اگر نامزد شرکت در انتخابات ریاست جمهوری و نظایر آن شوند بازهمین فرآیند تکرار می شود و در این میان اساسا کسی بخود اجازه نمی دهد که از خود بپرسد این فرد یا افراد درمقایسه با دیگران از کدام حق و امتیاز و برجستگی بیشتری برخوردارند؟

در واقع تنها توجیهی که ممکن است در این زمینه ارائه شود این است که آنها جزء مشاهیرند و در جامعه شناخته شده هستند ،بدون آنکه ذائقه و تمایلات جامعه در این خصوص در نظر گرفته شود!

براستی آیا شهرت ناشی از تریبون های قدرت به تنهائی می تواند دلیل برتری و حقانیت کسانی باشد که مدتی را صاحب مقام و منزلت دولتی بوده اند و آیا به این بهانه می توان دیگران را از حق بیان دیدگاه های خود و استفاده از حق انتخاب شدن محروم کرد؟

رویکرد اغلب مطبوعات و نشریات و رسانه های دیداری و شنیداری نسبت به پدیده های مختلف ،حاکیست که پاسخ آنها به این سوال مثبت است!

از همین رو و با وجود اینکه براساس آموزه های روزنامه نگاری نوین ،"غیرمنتظره بودن" ،"نادر و شگفتی" ،... و "تازگی" یک رویداد هم از ارزش خبری برخوردارند ،اما متاسفانه ارباب جرائد و رسانه های دیداری و شنیداری با جیره بندی کردن و تعیین سهم خبری بر پایه قدرت و معطوف کردن ارزش خبری به مشاهیر و "شهرت" کاندیداها آنهم از نوع صاحبان قدرت و جاه و مال و مقام و بایکوت کردن نامزدهای شاخص دیگر ، تقشه ای که از واقعیت ها و میدان رقابت ها به مخاطبان خود ارائه می کنند. نقشه نادرستی است و لذا نه تنها مانع از مطرح شدن کاندیداهای اصلح فاقد شهرت و اعلام حضور آنان در میدان رقابت ها و ترویج دیدگاه هایشان می شوند و بدینوسیله مردم را از حق دانستن و برخورداری از حق انتخاب در دامنه ای وسیعتر محروم می کنند ،بلکه برخلاف شعارهای فریبنده ای که در مورد ضرورت تغییر سر می دهند،گردش قدرت را نیز تنها محدود و منصرف به اعضای دائمی کلکسیون قدرت و شهرتی می نمایند که مولود قدرت و تریبون های رسمی و انحصاری بوده است و این روش جز گرفتار شدن در یک دور باطل و تسلیم شدن در برابر وضع موجود که محصول اندیشه و عملکرد همین افراد بوده است ،حاصل دیگری ندارد.

این در حالیست که بسیاری از آیات قران و آموزه های دینی ما ،شخصیت زدگی را یکی از آفات و لغزش گاه های فکر و اندیشه معرفی کرده و با دعوت مردم به تفکر، اندیشه و خردورزی ،آنها را از هرگونه شخصیت گرائی منع می کند. به بیان دیگر قران حق و باطل را مقیاس و سنگ محک شناخت اشخاص و شخصیت آنان بیان کرده و متذکر می شود که حق و باطل را نباید با قدر و مقام و شخصیت حقوقی افراد سنجید.

در واقع توصیه حضرت علی(ع) خطاب به حارث همدانی نیز اشاره به همین حقیقت می کند آنجا که فرمود:

" دین خدا نه به وسیله شخصیتها، بلکه با نشانه حق و راستی شناخته می‌شود. پس حق را بشناس تا اهل حق را بشناسی و باطل را نیز بشناس،‌ تا اهل آن را بشناسی"*

اما بنظر می رسد ،حتی برخورد بعضی از کسانی که خود را در صف نخبگان جامعه قلمداد می کنند با خبرهای مربوط به اشخاص و کاندیداهای مختلف ،بیش از آنکه مبتنی بر توصیه های قران و حضرت امیر باشد متکی به همان رفتاریست که میزبان یاد شده با ملانصرالدین داشته است و لاجرم ایجاد هرگونه تغییر خوشایندی در کشور تنها در رویا متصور است!!



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط در یکشنبه 88/1/16 و ساعت 12:48 صبح | نظرات دیگران()